۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

دود اين آتش به چشم همه مي رود!

ما بد کرديم؛ ما در حق گذشتگان و آيندگان بد کرديم. اين را نفس هاي به شماره افتاده جنگل گلستان و ناله هاي دردناک جانداران محاصره شده در ميان شعله هاي سرکش آتش تاييد مي کند. اين روزها درختان تنومند يکي از کهن ترين جنگل هاي پهن برگ کره زمين، يک به يک برخاک مي افتد و خاکستر مي شود و ما، نشسته در مقابل جعبه جادويي يا روزنامه صبح در دست در کنار سفره، تنها به نظاره اخبار اکتفا مي کنيم و دل نگران افزايش هزينه زندگي و ترافيک سرسام آور و يارانه نقدي هستيم. ما به طبيعت کهنسال اين مرز و بوم اگر نگوييم خيانت، بد کرديم؛ که اگر غير اين بود، بايد با سوختن هر شاخ و برگ «گلستان ايران»، دلمان مي لرزيد و چشمان مان خيس مي شد؛ اما به راستي ما را چه شده است که با ميراث زيستي گذشتگان و امانت آيندگان اين گونه رفتار مي کنيم؟ چرا ملتي که در آيين و کردار نياکانش بر پاس داشت طبيعت ، بي شمار تاکيد مي شود، امروز بايد دهمين کشور تخريب کننده محيط زيست باشد، آن هم در حالي که سهم آن از اقتصاد جهاني کمتر از يک درصد است؟ و چرا اين مملکت که زماني بهشت طبيعت دوستان شناخته مي شد، امروز در عرصه جنگل زدايي در جايگاه ششم دنيا ايستاده است؟ قريب به 2 هفته است که بوستان ملي و جنگل گلستان در آتش جهل ما مي سوزد. اين ويترين طبيعت ايران که با دارا بودن يک هشتم گونه هاي گياهي، يک سوم پرندگان و حدود نيمي از گونه هاي جانوري ايران زمين از 33 سال پيش از سوي يونسکو به نمايندگي از جامعه جهاني به عنوان يکي از ذخيره گاه هاي زيست کره مسکون معرفي و مقرر شد، به عنوان ميراث مشترک جهاني از آن پاسداري شود، هرچه هم در برابر قهر طبيعت که به شکل خشکسالي يا سيلاب ظاهر مي شود، پايداري مي کند، در مواجهه با نابخردي آدميان توان مقاومت ندارد. تخريب وسيع به بهانه احداث جاده اي ترانزيتي، شکار بي رويه توسط سودجويان، چراي مفرط دام ها و در نهايت، شعله هاي مهار ناشدني آتشي که به سختي مي توان آن را غيرعمدي دانست و در پس آن شايد اراده اي براي گسترش محدوده کشت و زرع يا حريم ويلاي شخصي يا مرهم نهادن بر کينه اي از فلان شکاربان نهفته باشد، فاجعه هايي را يکي پس از ديگري رقم مي‌زند. به هر روي، هيچ کدام اين ها نمي تواند نافي مسئوليتي باشد که متوجه ما مي شود. کم توجهي مسئولان وزارتخانه ها و سازمان هاي عريض و طويل دولتي که سوداي توسعه روزافزون، آن هم بدون توجه به فراهم کردن زمينه هاي توسعه پايدار، متوازن و همسو با طبيعت را در سر مي پرورانند، ضرورت چاره انديشي براي اعمال مديريت يکپارچه در مورد چنين زيستگاه هاي منحصر به فردي را به حاشيه رانده است. تنها رسانه رسمي ديداري و شنيداري کشور که مي تواند جاي خالي رسانه هاي مکتوب را به ويژه براي روستاييان و جنگل نشينان پرکند، به جاي در پيش گرفتن رويکرد آگاه سازي در مورد مسايل زيست محيطي، در اغلب موارد نمايش حيات وحش فلان سرزمين آفريقايي را ترجيح مي دهد. از ديگر سو، با وجود قدمت بيش از نيم قرني دو سازمان اصلي متولي حراست از منابع طبيعي و محيط زيست کشور، امکانات و تجهيزات آن ها به حدي اندک است که هنوز هم هربار که دودي از جنگل بر مي خيزد، محيط بانان و جنگل بانان زحمت کش، بيل و کلنگ به دست، گالن هاي 20 ليتري آب را هم به دوش مي گيرند و پياده، روانه سخت گذرترين مناطق جنگلي مي شوند!از همه مهم تر، ضرورت جلب مشارکت جوامع بومي و محلي است که به فراموشي سپرده شده است. اين که به هنگام بروز حوادث، کمتر فرد بومي در اين مناطق به ياري نيروهاي اعزامي مي رسد و با کناره گرفتن از صحنه، به تماشاي نبرد آنان با شعله هاي آتش مي نشيند، تنها به اين دليل است که هنوز نتوانسته ايم اعتماد آنان را جلب کنيم و اين اقشار از مزاياي حفظ منابع طبيعي و موهبت هاي آن به خوبي آگاه نشده اند. امروز تجربه موفق بسياري از کشورها در جلب مشارکت جوامع محلي براي حفظ محيط زيست و گونه هاي گياهي و جانوري پيش روي ما قرار دارد.لازم هم نيست جاي خيلي دوري برويم؛ هندوستان، مالزي و کنيا ازجمله ممالکي هستند که توفيق حفظ طبيعت و جذب گردشگر را هم زمان کسب کرده و توسعه متوازن و پايداررا معنا بخشيده اند. آيا به واقع حفظ زيست بوم هاي منحصر به فرد منطقه آن اندازه براي مسئولان ما اهميت دارد که درباره چنين مواردي لحظاتي بينديشند؟ آيا باخبر هستيم که دود اين آتش همه را خواهد آزرد؟

 روزنامه خراسان شمالي - مورخ چهارشنبه 1389/09/10 شماره انتشار 17712


* یک رویداد ناگوار دیگر و مظلومیت  مضاعف محیط زیست ( + )

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

ادعاي وزير؛ واقعيت يا آرزو؟!

شاخص هاي بهداشت و سلامت از اصلي ترين مولفه هاي رتبه بندي کشورها در بحث توسعه انساني است؛ شاخص هايي که تاثير مستقيم بر بهبود رفاه و رضايت مندي شهروندان دارد و جوامع مختلف با برنامه ريزي هاي مداوم و سرمايه گذاري هاي هنگفت سعي دارند سطح بهره مندي عموم اقشار را از خدمات نظام بهداشتي و درماني ارتقا دهند. گسترش پوشش خدمات بيمه اي و حمايتي و افزايش سهم دولت در تامين هزينه هاي درماني از جمله اين راهکارهاست. با تمام اين اوصاف، اوضاع و احوال بخش بهداشت و درمان کشورمان با سطح توقع و انتظار شهروندان به هيچ وجه هم خواني ندارد.امروزه بسياري از شهروندان که گذرشان به بيمارستان ها و مراکز درماني مي افتد، به جز تحمل رنج بيماري خود يا عزيزان شان بايد دغدغه تامين هزينه هاي سنگين درماني را که بيمه ها زيربار آن نمي روند، داشته باشند.در رسانه ها، نيز بارها اذعان مسئولان دولتي و نمايندگان مجلس به اين مسئله منعکس شده است، اما باز هم در بودجه هاي سنواتي، بخش بهداشت و درمان به همراه آموزش و پرورش در رتبه هاي نخست جدول کسري بودجه قرار مي گيرد. با اين تفاسير، وقتي مقام عالي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي در يک اظهار نظر رسمي و در جمع اصحاب رسانه به صراحت، شبکه بهداشت و درمان کشورمان را الگويي براي دنيا معرفي مي کند که ديگر ممالک به دنبال پياده سازي و گرته برداري از آن هستند، چاره اي نداريم به جز اينکه از شگفتي و تعجب انگشت به دهان گيريم!اين در حالي است که با وجود تصريح قوانين عادي و اسناد فرادستي از جمله برنامه هاي پنج ساله توسعه مبني بر افزايش سهم دولت و بيمه هاي درماني تا 70 درصد سطح هزينه هاي درماني و تامين 30 درصد باقي مانده توسط بيمه شدگان، اين نسبت هم اکنون معکوس است و هنوز براي حل اين تناقض چاره انديشي نشده است. اگرچه نظام بهداشت و درمان ما طي سال هاي اخير در بسياري از شاخص ها توانسته است جايگاه خود را بهبود ببخشد و کاهش مرگ ومير مادران و کودکان، افزايش پوشش واکسيناسيون و کنترل نرخ رشد جمعيت از آن جمله است، اما بيم آن مي رود که با افزايش شکاف فقير و غني به دنبال سياست هاي اقتصادي نامتوازن، حتي در اين شاخص ها نيز با پسرفت مواجه شويم. خراسان شمالي نيز با وجود پيشرفت هاي چشمگير در حوزه بهداشت و سلامت ساليان اخير، همانند بسياري از استان هاي ديگر با کاستي هاي فراواني روبه رو است، به گونه اي که با وجود گذشت بيش از 6 سال از تاسيس اين استان، هنوز در 2 شهرستان، بيمارستان وجود ندارد و ساکنان 2 شهرستان ديگر هم به طور مشترک از يک بيمارستان بهره مي برند! کمبود پرستار و پزشک متخصص و امکانات درماني پيشرفته و حتي اورژانس کاملا مشهود است و بيمارستان هاي دولتي براي تامين منابع مالي لازم به منظور فراهم آوردن امکانات ضروري و حتي در برخي مواقع براي پرداخت حقوق و مزاياي کارکنان خود با مشکل روبه رو هستند. بيمه ها نيز با وجود تشکيلات عريض و طويل و در اختيار داشتن منابع مالي هنگفت، به دليل ضعف مديريتي توان پرداخت مطالبات بخش درماني را ندارند و هر روز از شمار خدمات و اقلام تحت شمول بيمه کاسته مي شود.پايين بودن سرانه بهداشتي و توزيع ناعادلانه امکانات نيز موجب شده است، ايران در شاخص «عدالت در سلامت» در جايگاه 118 جهان قرار گيرد. در شرايطي که وزارت رفاه با وجود اعلان مراکز آمارگيري رسمي کشور در مورد سطح درآمد و هزينه هاي خانوارهاي روستايي و شهري، عدد مشخصي را به عنوان خط فقر اعلام نمي کند، اما ناگفته پيداست که بين پديده هايي نظير فقر، بيکاري و حاشيه نشيني با سوء تغذيه، آموزش هاي ناکافي و مخاطرات بهداشتي و سلامتي رابطه انکارناپذيري وجود دارد و در استاني مثل خراسان شمالي که قريب به 10 درصد جمعيت آن تنها به مدد کمک نهادهاي امدادي و حمايتي روزگار مي گذرانند، اين موضوع ملموس تر است. شايد اگر مسئولان ارشد مرکزنشين از ارايه گزارش هاي اغراق آميز بپرهيزند به مصداق ضرب المثل «از تعارف کم کن و بر مبلغ افزا» براي جذب بيشتر اعتبارات و توزيع عادلانه آن بين استان ها همت مضاعفي به کار گيرند، کمتر صحنه هاي دردناکي از رنج توام بيماري و نداري را در مراکز درماني مناطق کمتر توسعه يافته از جمله خراسان شمالي شاهد خواهيم بود.

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

"افسانه" واقعی خوشبختی!!

از دیروز به طور رسمی به باشگاه دوتایی های جهان پیوستم!  به قول شاعر: " گشته ام در جهان و آخر کار /   دلبری برگزیده ام که مپرس "...   از امروز هر تصمیم بزرگی که به آینده زندگیمون مربوط می شه رو باید " مشترکا " بگیریم؛  حالا هم  دارم تمرین میکنم همسر خوبی باشم!!

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

Gone with the wind

گاهی روزها و شبهایی بر تو می گذرد پر تشویش و آکنده از حسرت؛ حسرت ایام گذشته که وقتی با واهمه فرداهای نامعلوم همراه  شود، تحمل کردنش سخت می شود؛ خیلی سخت!  به روزهای پشت سرت نگاه می کنی و آرزوهای شیرینی را که حالا بیشتر به رویاهایی دست نیافتنی می ماند، به یاد می آوری؛ و با سر فروآوردن در برابر سرنوشت، به ناملایمات، نه به رضایت، که ناگزیر و به اجبار تن میدهی تا آینده محتومی را که شاید هیچ چشم انداز روشنی هم از آن نداشته باشی، درک کنی... این شکنجه عذاب آورتحمل ناپذیر! 

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

عصر یخبندان تلویزیون!

شکست پشت شکست است که برای رادیو و تلویزیون مملکت رقم می خورد؛ هنوز تب "لاست " فروکش نکرده، فرار از زندان از راه می رسد؛ تا 24 و قلب یخی جای خود را نزد مخاطبان شبکه نمایش خانگی پیدا کنند، پدیده ای به نام قهوه تلخ با سروصدای فراوان از راه می رسد... و بدینگونه هرروز از شمار بینندگان برنامه های رسانه ای که نام ملی را هم بر خود نهاده، کمتر و کمتر می شود. این روزها اگرچه مسئولان این بنگاه عریض و طویل پنجاه و دومین سالگرد تاسیس تلویزیون در ایران را جشن می گیرند، با نگرانی چشم به آمارهایی دوخته اند که هرچند برای عموم مردم جنبه محرمانه دارد، ولی برای مدیران صداوسیما به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست. کسانی که اگرچه در پس انبوه امواج پارازیتی مختل کننده فرکانس ها و قوانین جزایی ممنوع کننده کاربرد تجهیزات دریافت برنامه های ماهواره ای نوعی اعتماد به نفس کاذب را مقابل دوربین ها از خود به نمایش می گذارند، اما هر از گاهی، رازهای مگو ناخودآگاه از زبانشان شنیده می شود؛ هرچند که این رازها برای اکثریت مردم ما مدتهاست که از پرده برون افتاده است! حقیقت آن است که صداوسیما در سالهای اخیر به ویژه از فردای انتخابات بحث بر انگیز ریاست جمهوری سال گذشته جایگاه خود را نزد افکار عمومی به عنوان منبع قابل اطمینان تهیه و پخش اخبار و گزارش ها از دست داده است ؛ رویکرد یکسونگرانه این رسانه در برنامه های سیاسی، کتمان واقعیات اجتماعی و معضلات اقتصادی، و اعمال محدودیت های متعدد برای برنامه سازان حتی در زمینه فیلم و سرگرمی ، همه و همه باعث شده است این رسانه ازرقابت با رسانه های خبری نظیر بی بی سی فارسی یا سرگرم کننده مثل فارسی وان بازبماند و اگر نبود معدود برنامه هایی مثل 90 ، شاید همین میزان تماشاگر هم برای این غول برنامه ساز که دهها شبکه رادیو و تلویزیونی به زبان های مختلف در اختیار دارد، باقی نمی ماند. البته مدیران این رسانه در ماه های اخیر با کاستن از شدت اعمال محدودیت حداقل در پاره ای از فیلم و سریال ها تلاش داشتند دل مخاطب سخت پسند اما واقع گرای امروزی را دوباره به دست آورند، اما اذعان معاون رئیس دولت به بی مخاطب بودن این رسانه ، اعتراف رئیس سازمان صداوسیما مبنی بر استفاده گسترده شهروندان از ماهواره  و تاثیرگذاری اندک این تغییرات بر جذب مخاطب همگی وجوه گوناگونی از حقیقت تلخ موجود است... در روزگاری که امواج ارتباطی و مخابراتی ، جهان را درنوردیده است ، به نظر می رسد اصرار بر انحصارگرایی دولتی در عرصه رسانه ای کشور جز افزایش شمار مخاطبان برنامه های تولیدی در آن سوی آبها نتیجه دیگری دربرنخواهد داشت و تصمیم گیران کشور چاره ای ندارند جز اینکه راه را برای فعالیت آزادانه رسانه های غیردولتی هموار کنند.

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

Once upon a time

با وجود اینکه با یکی از دوستان برای رفتن به تنها سینمای بجنورد که این روزها فیلم های جشنواره مثلا بین المللی مقاومت و دفاع مقدس را اکران می کند، قرار گذاشتم، ولی در نهایت از خیر آن گذشتم. آخرین باری که پایم را در سینما گذاشتم، 2 سال پیش بود که خود همان رویداد تاریخی(!!) هم بعد از قهر4 ساله ای رخ داد! تلویزیون را هم که مدتهاست دورش را قلم کشیده ام و اصولا دیدن برفک را به تماشای برنامه های صداوسیمای میلی ترجیح میدهم. تا پارسال هم فکر میکردم که دست کم فوتبال و تماشای آن می تواند هرازگاهی درنقش یک عنصر مهیج که سطح آدرنالین خونم را بالا ببرد و fun زندگیم باشد(!)، ایفای نقش کند؛ اما وقتی که در طول یکماه برگزاری مسابقات جام جهانی تمام  سهم من از جریان پخش این بازی ها فقط نیمه ای از یک بازی اسپانیا و نصف نیمه ای از یکی از مسابقه های تیم -اگر اشتباه نکنم- پرتغال بود، فهمیدم که دیگر حتی از دست نوستالژی خاطرات همراه با اشک ها و لبخندهایی که سابق بر این، پس از هر مسابقه تیم ملی فوتبال تا مدتها ذهنم را درگیر خود میکرد، کاری ساخته نیست... البته واضح است که این چنین حالتی کم کم به یک اپیدمی در جامعه تبدیل می شود؛ به نظر می رسد این روزها خندیدن یا حتی خوش بودن ظاهری با تفریح های سطحی هم خیلی خیلی سخت شده؛ با این حال من نمیدانم این شور و نشاط وصف ناپذیری که مدام از آن صحبت می کنند، کجاست؟ اصلا این شادی وافری که ادعا می شود در کشور با فوران آن روبرو هستیم، چگونه است و مشخصاتش چیست؟ چرا شاخص های ارزیابی مسئولان با شاقول جوانان مملکت از زمین تا آسمان تفاوت دارد؟ آیا تاثیر نامطلوب پدیده های تلخ سیاسی و اجتماعی چند سال اخیر بر نوع بینش، نگاه و درنهایت زندگی میلیون ها جوان ایرانی از نظر آن "از ما بهتران" اهمیتی دارد؟ هیچ دقت کرده اید/ کرده اند که در سالهای اخیر شمار کسانی که سودای مهاجرت  از کشور را در سر دارند، هرروز بیشتر و بیشتر می شود؟

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

هفته ای که گذشت...

 اول: گویا سرانجام قرار است صدای بلند اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها به گوش برسد؛ هرچند که همه امیدوارند  صدای بلند اجرای این طرح پرفرازونشیب، ضجه و ناله این مردم نجیب را بلند نکند! اگرچه طرح موسوم به هدفمندکردن یارانه ها در آغاز در قالب چند برگ پاورپوینت به جمعی از اقتصاددانان معرفی شد - و خود همین مسئله ابراز نگرانی کارشناسان از عدم کفایت مطالعات این طرح را به دنبال داشت  - اما به هرحال در ابتدا با وعده های شیرین دولتی ها همراه بود؛ مثلا اینکه به حساب بانکی هر نفر ماهانه چیزی حدود 70 هزار تومان وجه نقد واریز می شود ، همه تحت پوشش بیمه سراسری قرار می گیرند، حمل و نقل عمومی به عالی ترین درجه خود می رسد و مواردی از این دست، ولی به تدریج این وعده ها هرروز بیشتر از قبل رنگ باخت  تا جایی که امروز از گوشه و کنار، وضعیت پیش بینی شده بعد از تغییر قیمت سوخت، انرژی و کالاهای اساسی سوبسیددار به رسانه ها درز می کند و از سوی دیگر برای بسیاری از خانواده ها مشخص شده که از این کلاه شعبده چیز دندان گیری نصیبشان نخواهد شد و در نتیجه واهمه ها بیشتر و بیشتر می شود. در این شرایط بسیاری از فعالان بخش صنعت ریسک سرمایه گذاری جدیدی را نمی پذیرند، بسیاری از بازرگانان در خرید و فروش  محتاطانه تراز قبل برخورد می کنند و حتی بسیاری از جوانان دم بخت، ازدواج خود را به تاخیر می اندازند تا از سرنوشت دخل و خرج پس از آزادسازی قیمت ها اطلاع دقیق حاصل کنند! تعجب برانگیز تر از همه اینکه هیچ یک از دولتمردان سناریوهای قطعی یا همان خواب هایی را که برای ملت بینوا دیده اند، بر زبان نمی آورند و گویا تمام قصه درجیب رئیس دولت جامانده تا از سفر فرنگ بازگردد و ملت را از تردید برهاند! حتی مراکز حساس تصمیم گیر کشور از جمله مجلس هم در جریان جزئیات و روند اجرای این قانون قرار نگرفته اند. البته حکومتی ها از همین حالا  سعی می کنند ملت را برای طی یک دوران سخت اقتصادی ریاضت گونه آماده کنند-گویا از یاد برده اند که ایرانیان سالهاست ریاضت را به تمام معنا زندگی می کنند- و در عین حال پیش بینی های لازم را در مورد شکست احتمالی این طرح داشته اند!

دوم: سخنان چند روز پیش رئیس دولت مبنی بر اینکه مجلس دیگر در راس امور نیست و این جمله امام خمینی مربوط به گذشته است ، بعضی از نمایندگان مجلس را حسابی عصبانی کرده اما گویا این افراد مسامحه بیش از حد خود با کابینه و کوتاه آمدن های مکرر در برابرقانون گریزی دولت را از یاد برده اند؛ دقیقا همان موردی که باعث شده است مجلس کنونی، در عمل در راس امور نباشد چون نه تنها از اختیارات خود در موضوع نظارت بر کلیه شئون مملکت به ویژه دولت  استفاده نکرده است بلکه بسیاری از مصوبات آن توسط دولت آشکارا نادیده گرفته می شود و از آنها ندای اعتراضی بر نمی خیزد.

سوم: این هم طنز تلخ روزگار است که در روزی که در تقویم رسمی مملکت به نام روز گفتگوی تمدن ها نامگذاری شده است، این عنوان را از صفحات تقویم ایرانیان حذف کنند! و گفتگوی تمدن ها همان موضوعی است که اگر طی این سالها به آن بها می دادند، شاید دیگر خصومت هایی از نوع قرآن سوزی و نزاع بین طرفداران ادیان و مکاتب مختلف را شاهد نمی بودیم.

چهارم: در ابتدا نام بردن از هرگونه جنبش اعتراضی رنگی و سران فتنه گر آن در رسانه ها ممنوع شد؛ بعد تشریح پیامدهای منفی کاغذپاره های مربوط به تحریم های گسترده شورای امنیت، ایالات متحده و اتحادیه اروپا جزو خطوط قرمز قرار گرفت؛ و حالا پس از ادعاهای مکرر آزادی رسانه های ایران در برابر دوربین رسانه های غربی، با صدور مصوبه ای  انتشار هرگونه سخنان و مطالب انتقادی به نقل از هر فرد حقیقی یا حقوقی که از آن شائبه اختلاف قوا به ذهن متبادر شود، ممنوع اعلام می شود!

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

نقاب

بسیاری از ما در طول زندگی عادت کرده ایم شخصیت های متفاوتی برای خودمان ایجاد کنیم و در شرایط متفاوت و به فراخور موقعیت، چهره های مختلفی از خودمان را بروز دهیم؛ حالا اینکه این مسئله به دلیل جبر زمانه بوده یا شرایط محیطی و فشار اجتماع -حکومت- خیلی تفاوتی نمی کند. مهم این است که این خصیصه برای ایرانی جماعت دیگر پدیده مذمومی نیست! اینکه دورو باشی و چندچهره، بیشتر نوعی زرنگی محسوب می شود تا یک خصوصیت منفی؛  و بیشتر از اینکه شخص متصف به این خصلت در جمع اطرافیان احساس خجلت کند، یک حس پیروزمندانه در زندگی به او دست می دهد. علاوه بر این، اجبار به پنهان کردن عقاید و باورهای قلبی در پس انبوهی از رفتارهای گاه حتی متناقض که البته با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی ممکن است کم رنگ یا پررنگ شود، به شکل اکتسابی به افراد منتقل شده و به قول روانشناسان به تدریج در آنها به ارزشی درونی شده تبدیل می شود. 
ای کاش زمانی می رسید که هرکسی بدون هراس از پیامدهای ناخواسته، "جای خودش نفس می کشید"، چهره واقعی خودش را به همگان نشان می داد و خوبی و بدی که این روزها همچون کلافی درهم پیچیده انسان را سردرگم می کند، به راحتی قابل تشخیص بود...
با این شرایط، بعضی تصمیم گیری ها هم خیلی سخت شده و این همرنگ محیط شدن افراد، مرزهای  تمایز و شناخت را هرروز کمرنگ و کمرنگ تر می کند.

پ.ن1:  این ترانه را شنیده اید: ای بازیگر گریه نکن ما همه مون مثل همیم؛ صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم...

پ.ن2: این روزها دنیای مجازی هم پر شده از کسانی که به هر دلیل ترجیح می دهند بدون نمایاندن اسم و رسم واقعی خودشان مطلب بنویسند یا در سایت های مختلف با نام دیگران نظر بگذارند که پدیده قابل تاملی است و البته گاهی دردسرساز برای همان دیگران!

پ.ن نامربوط: معجزه هزاره سوم، کوروش زمان شد