
و این هم عکسی که با دوربین ضعیفی که همراهم بود از یک قلاده توله یوز رهاسازی شده در پناهگاه حیات وحش میاندشت گرفتم.

آن چه كه این روزها بر جنگل گلستان، این میراث طبیعی ملی ایرانیان می گذرد، همان سرزمینی كه از سی و اندی سال پیش با قرار گرفتن در فهرست ذخیره گاه های زیست كره برگزیده یونسكو، جزیی از آینده مشترك بشریت قلمداد می شود، حكایت نارواداری مردمان این خطه با میراث زیستی گذشتگان و البته امانت آیندگان است.
پارك ملی گلستان كه به گفته كارشناسان، دست كم یك هشتم گونه های گیاهی، یك سوم گونه های پرندگان و نزدیك به نیمی از گونه های جانوری ایران زمین را می توان در آن یافت و به نوعی، ویترین طبیعت ایران محسوب می شود، این روزها حال و روز چندان خوشی ندارد. از چند سال پیش و به بهانه توسعه گرایی، تخریب این ارزشمندترین زیست بوم های كشور به شدیدترین شكل ممكن در جریان است. سیلاب های ویرانگر آغازین سال های دهه كنونی خورشیدی كه خود، نتیجه محتوم دست اندازی های بی وقفه آدمیان در عرصه های بالادستی این جنگل زیبا بود، بهانه ای شد تا پیمانكاران بزرگ و كوچك راه و ابنیه به این منطقه منحصر به فرد گسیل شوند و در برابر دیدگان حیرت زده دوستداران طبیعت و انفعال و سكوت و حتی تاییدهای ضمنی سازمان اصلی متولی حفظ و حراست از محیط زیست كشور، به ساخت آزادراهی بزرگ بپردازند كه درست از قلب جنگل و پارك ملی گلستان می گذرد؛ مسئله ای كه بر خلاف تمام تعهدات بین المللی كشورمان در پاسداری از این میراث طبیعی جهانی و حتی مغایر با اصول و قوانین فرادستی و كلان این مملكت است. بدین گونه بود كه متولیان ساخت این جاده بدون توجه به توصیه های كارشناسان دلسوز در مورد پیامدهای ناگوار ادامه این روند نامطلوب، مصوبات دولت های پیشین مبنی بر انتقال این جاده ترانزیتی به خارج از محدوده پارك را به كناری نهادند و با اصرار ورزیدن بر نظر خویش، گزینه مطلوب خود را اجرایی كردند و در نهایت، شد آن چه كه نباید می شد. اما گویا حتی این اندازه از تخریب و ویرانگری هم كافی نبوده است كه امروز به تدریج خواسته های دیگری هم مطرح می شود؛ در ابتدا، اعلام اولتیماتوم برای صدور مجوز احداث پاركینگ در حاشیه جاده به فاصله هرچند كیلومتر و سپس به دنبال آن، احتمالا احداث جایگاه های سوخت گیری و پمپ بنزین و مجتمع های خدمات رفاهی بین راهی و سپس مجتمع های تفریحی ویژه دستگاه های دولتی و شبه دولتی و در نهایت هجوم ویلاسازان بخش خصوصی و ....
انگار نه انگار كه همین چندی پیش بود كه مقامات ارشد استان خراسان شمالی، از كم توجهی مدیران استان گلستان نسبت به وضعیت نخستین پارك ملی ایران گفتند و خواستار تفویض اختیار مدیریت این منطقه به خراسان شمالی شدند. اما گویا فراموش كاری آدمیان را حد و مرزی نیست؛ به همین زودی فراموش كردیم جاری شدن سیلاب هایی را كه در اثر قطع گسترده درختان صدها ساله در این منطقه روی داد و از بسیاری از گردشگران و ساكنان این خطه جان ستاند و باز گویا فراموش كرده ایم طوفان گرد و غباری را كه آسمان 18 استان کشور را درنوردید و تا بیخ گوش ما رسید؛ و از یاد برده ایم كه در ششمین كشور جهان به لحاظ جنگل زدایی، كانون های بیابان زایی پرشماری ما را تهدید می كند و ....
نیاكان باستانی ما، در هفتمین روز از مرداد ماه، با برپایی آیین های ویژه گرامیداشت طبیعت، جشن زندگی و نامیرایی امرداد، فرشته ای از فرشتگان اهورا مزدا را برگزار می كردند كه به باور آنان، حیات گیاهان را تامین و گیتی را حفظ می كرده است؛ امروز مرداد برای دوستداران «گلستان» ایران، ماه خاطره و سرنوشت سازی است: 19 مرداد 1336، نخستین بار این منطقه تحت حفاظت قرار گرفت؛ 19 مرداد سال های 80 و 81، یادآور همان سیلاب های مهیب و ویران گری است كه بهانه ای شد برای آغاز مصایب آن؛ و اكنون كه به نیمه مرداد 88 نزدیك می شویم شاید تصمیم گیری برخی مدیران بتواند حیات آن را بیش از گذشته به مخاطره اندازد یا جانی دوباره بدان ببخشد.
به راستی آیا نسل های فردای این آب و خاك در به یادآوری این روزها، اشك های طبیعت و به شماره افتادن نفس جنگل را به خاطر خواهند آورد یا به نیكی در مورد ما قضاوت خواهند كرد؟
می گویند «آن كه باد بكارد، طوفان درو می كند» آیا تصمیم گیران و تصمیم سازان ما این پند را رهنمای عمل خود قرار می دهند؟ آیا «ریشه ها» را پاس خواهند داشت تا خشم طبیعت را باعث نشوند؟... فقط ای كاش همیشه «یادمان باشد كاری نكنیم كه به قانون زمین بربخورد»! «گلستان» ایران را دریابید...
این یادداشت را نیمه نخست مرداد امسال نگاشتم؛ بلافاصله پس از انتشار آن، زمزمه هایی مبنی بر توقف عملیات جاده سازی در این پارک ملی به گوش رسید هرچند که گویا حکایت تخریب در این منطقه همچنان ادامه دارد...
در همین پیوند: گزارشی از همین قلم که اسفند سال گذشته در روزنامه چاپ شد از اینجا قابل دسترس است.