
۱۳۸۸ دی ۵, شنبه
پیام عاشورا: حقیقت آری، مصلحت نه!

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه
!! SOS
۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه
طفلکی خبرنگارها، طفلکی مردم!

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه
پایان تلخ بهتره یا تلخی بی پایان؟!

دروغ، دروغ و باز هم دروغ. در این دوره و زمانه تقریبا همه دروغ می گویند. یک پدیده فراگیر که گویا از ملزومات زرنگی افراد به شمار می رود!

از صدر تا ذیل مملکت به هرطرف که نگاه میکنی، دروغ های کوچک و بزرگ به سویت سرازیر می شود که شاید تو را با خود همراه سازد، برای افزودن بر نان و نام ، یا فرونشاندن عطش خودخواهی ؛ دروغ هایی بنا به مصلحت های خودخواسته یا خودساخته که همه را در بر گرفته و مجال درست اندیشیدن را از انسان سلب می کند، پایه های اعتماد و اطمینان را هرروز سست تر از گذشته می کند و با خود یقینا بلایای پرشمار دیگری را به همراه خواهد داشت؛ مصائبی که نه شیرین، بلکه تلخ تلخ خواهد بود...
درهرحال فقط آرزو می کنم که دست کم اعضای آکادمی اسکار با الی ما مهربان تر باشند؛ ای کاش...!!
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
پاییز فصل چانه زنی است!

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه
یکسان سازی اندیشه ها؟
۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه
به کجا چنین شتابان؟

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه
زندگی فقط ریاضیات و شیمی نیست!
با این وجود، از آن رو که در اجتماعات نوین بشری ، خانواده ها هر روز نقش کمتری در راهبری و هدایت روحی و فکری فرزندان بر عهده می گیرند و در توافقی نانوشته، این نقش به مراکز آموزش عمومی به ویژه مدارس سپرده شده است، کارکرد این نهادهای آموزشی هر روز که می گذرد، با اهمیت تر می شود. با این حال، اگر چه بارها بر نقش مدارس به عنوان حلقه واسطه بین خانواده و اجتماع تأکید شده است اما مدارس ما هنوز هم ترجیح می دهند که همان نقش سنتی خود را ایفا کنند. در واقع، مدارس ما هنوز نتوانسته اند کارکرد امروزین خود را بیابند که آن، چیزی نیست جز آماده ساختن کودکان و نوجوانان برای ورود به دنیای مدرن، زندگی نو و تبدیل آن ها به افراد توانمندی که قادر به سازگاری با اجتماع متغیر امروز باشند. با تمام این اوصاف، در اغلب مدارس ایران هنوز در بر همان پاشنه ای می چرخد که در نخستین مدارس نوینی که دردوران قاجاریه ابتدا در تبریز و سپس تهران به راه افتاد!
هر چند که در سال های اخیر بحث آموزش مهارت های زندگی در مدارس هر از گاهی از سوی مسئولان و رسانه ها خبرساز می شود، اما این آموزش ها هنوز به صورت بسیار محدود به دانش آموزان ارائه می شود و درثانی، مسائل مطرح شده در این خصوص فقط به صورت تئوریک آموزش داده می شود، در حالی که در تجربه های موفق جهانی ایجاد فرصت های لازم برای دانش آموزان در کسب تجارب عملی در این آموزش ها به وضوح به چشم می خورد؛ تجربه هایی که به دنبال خود پایه ریزی برای برخوردار شدن از یک زندگی سالم و با نشاط را برای فراگیران در پی دارد.
در هر صورت، نباید از یاد برد که نسل آینده ساز این مرزوبوم، به جز فراگیری حساب انتگرال و جداول شیمی مندلیف، نیاز به کسب مهارت های زندگی در اجتماع پیچیده و به سرعت تغییر پذیر کنونی دارد، مهارت هایی که آنان را تبدیل به شهروندانی توانمند با روحیه ای با نشاط کند تا آمادگی پذیرفتن مسئولیت های سنگین را در جامعه به دست آورند.
هنوز جای خالی آموزش واقعی مهارت های زندگی و اجتماع در مدارس به شدت احساس می شود ....
*روزنامه خراسان شمالی - 88/6/24
۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه
قدرت اراده مردم
زیاده عرضی نیست؛ همین!


۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه
یادی از یوزهای گریزپای ایرانی

و این هم عکسی که با دوربین ضعیفی که همراهم بود از یک قلاده توله یوز رهاسازی شده در پناهگاه حیات وحش میاندشت گرفتم.

اسلام کجا و مسلمانی ما مدعیان کجا؟
این جملات قسمتی از روایتی است از امام جعفر صادق ؛ همان پیشوایی که در جایی دیگر خطاب به تمام مدعیان پیرویش هشدار داد که: مایه شرمساری ما خاندان نبوت نباشید... و حالا ما اجتماع مدعی تشیع در روزگار پس از آنان چگونه زیست می کنیم؟
۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه
مرثیه ای برای "گلستان" ایران





«غرور و تعصب»؛ شاید آن چه را كه آدمیان بر محیط زیست پیرامون خود تحمیل می كنند، تنها بتوان با این 2 واژه توجیه كرد.عطش سیری ناپذیری انسان ها در دستیابی به نهایت رفاه و آسایش، آن هم با كمترین هزینه و در كوتاه ترین زمان ممكن، به ویژه آن هنگام كه با نادیده انگاشتن خردورزی و آینده نگری بر آن پافشاری شود، فرجام چندان خوشایندی را به دنبال ندارد و ثمره آن در كشوری چون ایران چیزی نیست جز زخم زدن بر پیكر رنجور طبیعت كهنسال این مرز و بوم.
آن چه كه این روزها بر جنگل گلستان، این میراث طبیعی ملی ایرانیان می گذرد، همان سرزمینی كه از سی و اندی سال پیش با قرار گرفتن در فهرست ذخیره گاه های زیست كره برگزیده یونسكو، جزیی از آینده مشترك بشریت قلمداد می شود، حكایت نارواداری مردمان این خطه با میراث زیستی گذشتگان و البته امانت آیندگان است.
پارك ملی گلستان كه به گفته كارشناسان، دست كم یك هشتم گونه های گیاهی، یك سوم گونه های پرندگان و نزدیك به نیمی از گونه های جانوری ایران زمین را می توان در آن یافت و به نوعی، ویترین طبیعت ایران محسوب می شود، این روزها حال و روز چندان خوشی ندارد. از چند سال پیش و به بهانه توسعه گرایی، تخریب این ارزشمندترین زیست بوم های كشور به شدیدترین شكل ممكن در جریان است. سیلاب های ویرانگر آغازین سال های دهه كنونی خورشیدی كه خود، نتیجه محتوم دست اندازی های بی وقفه آدمیان در عرصه های بالادستی این جنگل زیبا بود، بهانه ای شد تا پیمانكاران بزرگ و كوچك راه و ابنیه به این منطقه منحصر به فرد گسیل شوند و در برابر دیدگان حیرت زده دوستداران طبیعت و انفعال و سكوت و حتی تاییدهای ضمنی سازمان اصلی متولی حفظ و حراست از محیط زیست كشور، به ساخت آزادراهی بزرگ بپردازند كه درست از قلب جنگل و پارك ملی گلستان می گذرد؛ مسئله ای كه بر خلاف تمام تعهدات بین المللی كشورمان در پاسداری از این میراث طبیعی جهانی و حتی مغایر با اصول و قوانین فرادستی و كلان این مملكت است. بدین گونه بود كه متولیان ساخت این جاده بدون توجه به توصیه های كارشناسان دلسوز در مورد پیامدهای ناگوار ادامه این روند نامطلوب، مصوبات دولت های پیشین مبنی بر انتقال این جاده ترانزیتی به خارج از محدوده پارك را به كناری نهادند و با اصرار ورزیدن بر نظر خویش، گزینه مطلوب خود را اجرایی كردند و در نهایت، شد آن چه كه نباید می شد. اما گویا حتی این اندازه از تخریب و ویرانگری هم كافی نبوده است كه امروز به تدریج خواسته های دیگری هم مطرح می شود؛ در ابتدا، اعلام اولتیماتوم برای صدور مجوز احداث پاركینگ در حاشیه جاده به فاصله هرچند كیلومتر و سپس به دنبال آن، احتمالا احداث جایگاه های سوخت گیری و پمپ بنزین و مجتمع های خدمات رفاهی بین راهی و سپس مجتمع های تفریحی ویژه دستگاه های دولتی و شبه دولتی و در نهایت هجوم ویلاسازان بخش خصوصی و ....
انگار نه انگار كه همین چندی پیش بود كه مقامات ارشد استان خراسان شمالی، از كم توجهی مدیران استان گلستان نسبت به وضعیت نخستین پارك ملی ایران گفتند و خواستار تفویض اختیار مدیریت این منطقه به خراسان شمالی شدند. اما گویا فراموش كاری آدمیان را حد و مرزی نیست؛ به همین زودی فراموش كردیم جاری شدن سیلاب هایی را كه در اثر قطع گسترده درختان صدها ساله در این منطقه روی داد و از بسیاری از گردشگران و ساكنان این خطه جان ستاند و باز گویا فراموش كرده ایم طوفان گرد و غباری را كه آسمان 18 استان کشور را درنوردید و تا بیخ گوش ما رسید؛ و از یاد برده ایم كه در ششمین كشور جهان به لحاظ جنگل زدایی، كانون های بیابان زایی پرشماری ما را تهدید می كند و ....
نیاكان باستانی ما، در هفتمین روز از مرداد ماه، با برپایی آیین های ویژه گرامیداشت طبیعت، جشن زندگی و نامیرایی امرداد، فرشته ای از فرشتگان اهورا مزدا را برگزار می كردند كه به باور آنان، حیات گیاهان را تامین و گیتی را حفظ می كرده است؛ امروز مرداد برای دوستداران «گلستان» ایران، ماه خاطره و سرنوشت سازی است: 19 مرداد 1336، نخستین بار این منطقه تحت حفاظت قرار گرفت؛ 19 مرداد سال های 80 و 81، یادآور همان سیلاب های مهیب و ویران گری است كه بهانه ای شد برای آغاز مصایب آن؛ و اكنون كه به نیمه مرداد 88 نزدیك می شویم شاید تصمیم گیری برخی مدیران بتواند حیات آن را بیش از گذشته به مخاطره اندازد یا جانی دوباره بدان ببخشد.
به راستی آیا نسل های فردای این آب و خاك در به یادآوری این روزها، اشك های طبیعت و به شماره افتادن نفس جنگل را به خاطر خواهند آورد یا به نیكی در مورد ما قضاوت خواهند كرد؟
می گویند «آن كه باد بكارد، طوفان درو می كند» آیا تصمیم گیران و تصمیم سازان ما این پند را رهنمای عمل خود قرار می دهند؟ آیا «ریشه ها» را پاس خواهند داشت تا خشم طبیعت را باعث نشوند؟... فقط ای كاش همیشه «یادمان باشد كاری نكنیم كه به قانون زمین بربخورد»! «گلستان» ایران را دریابید...
این یادداشت را نیمه نخست مرداد امسال نگاشتم؛ بلافاصله پس از انتشار آن، زمزمه هایی مبنی بر توقف عملیات جاده سازی در این پارک ملی به گوش رسید هرچند که گویا حکایت تخریب در این منطقه همچنان ادامه دارد...
در همین پیوند: گزارشی از همین قلم که اسفند سال گذشته در روزنامه چاپ شد از اینجا قابل دسترس است.
۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه
لطفا نشانی غلط ندهید!
در چنین اوضاع و احوالی، وقتی كه مراكز رسمی مسئول آمارگیری در مملكت بر طبل كاهش بیكاری می كوبند، آیا افكار عمومی جامعه حق ندارد با دیده تردید به آن بنگرد و از خود بپرسد كه: واقعا چگونه؟!
دست كم در جایی هم چون "خراسان شمالی"، وقتی كه هر ناظر آگاه و بی طرفی به بنگاه های اقتصادی پیرامون خود می نگرد و شرایط آنان را «بغرنج» می یابد، وقتی كه در تمام 4 سال گذشته كمتر طرح بزرگ صنعتی یا حتی خدماتی اشتغال آفرین را می یابد كه به بهره برداری رسیده باشد، وقتی به اقتصاد كشاورزی معیشتی نیم بند روستاها و شهرستان های اطراف می نگرد و هنگامی كه به نحو غیرقابل كتمانی با افزایش روزافزون جویندگان كار، دانش آموختگان بیكار و زنان جویای شغل روبه رو می شود، حق ندارد در صحت آمارهای اعلام شده شك كند؟
آیا واقعا آمار 4 درصدی بیكاران در خراسان شمالی با آن چه كه پیش روی ما قرار دارد، با رشد فزاینده بدهكاران بانكی، با شمار ورشكستگان مالی، با كارخانه هایی كه تنها با نصف یا حتی یك سوم ظرفیت اسمی خود فعال هستند، و با مهاجرت هر روزه روستانشینانی كه عطای كشاورزی پرهزینه و كم سود خود را به لقایش بخشیده و به دنبال كسب روزی، روانه شهرهای كوچك و بزرگ شده و در چرخه اشتغال غیرمولد و كاذب وارد می شوند، مطابقت دارد؟ در بوق و کرنا کردن آمارهایی شبهه آمیز که نه تنها کارشناسان مستقل خارج از نظام دیوانسالاری دولت، که نمایندگان پارلمان و حتی برخی از مدیران ارشد را نیز راضی نمی کند، چه سودی می تواند داشته باشد؟ واقعا ارائه چند باره آمار و ارقامی كه شاید تنها چند مدیر استانی بتوانند با استناد به آنها نزد مرکزنشینان، فخر بفروشند و در عوض، می تواند این استان را از جدول دریافت بسیاری از كمك های دولتی و تسهیلات احتمالی اشتغال زا در بودجه مملكتی خارج كند، چه توجیهی دارد؟ و اگر بر ما خرده نگیرند، شاید بتوان گفت: این طریق دشمنی باشد نه راه دوستی!
* این یادداشت را چندی پیش به بهانه اعلام آمارهای جدید نرخ بیکاری در استان خراسان شمالی برای روزنامه خراسان نوشتم که با حذف و تعدیل فراوان به چاپ رسید؛ شاید به این خاطر که اسباب تکدرخاطر احدی از دولتمردان مهرورز را فراهم نیاورد!
۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سهشنبه
۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه
در مذمت یک مدیر بلاگفای کم ظرفیت!
۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه
آگاهی: میوه ممنوع!


۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه
روزی تو خواهی آمد...

تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن، سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست، اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا، دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی، دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم...
" نیما یوشیج"
15 شعبان 1430
۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه
و سرانجام...!
به سان شما
بی شمارها
با تار عنکبوت نوشتند روی باد
کین دولت خجسته جاوید زنده باد!
شعری از: شفیعی کدکنی
نگاشته شده در: 14 مرداد 1388 خورشیدی