۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

طفلکی خبرنگارها، طفلکی مردم!

هر روز که می گذرد، فشار بر رسانه ها در کشور افزایش می یابد؛ چه از طرف مردم، که انتظار دارند تمام حقایق موجود در جامعه بی کم و کاست و بدون مصلحت انگاری های مرسوم از سوی آنان منتشرشود -که البته انتظار کاملا بجایی است- و چه از سوی دولتمردان که هرروز از میزان صبر و تحمل و انتقادپذیری شان کاسته می شود؛ نمونه های جدید این قضیه را هم همگان این روزها به عینه دیدند (توقیف موقت همشهری و توقف انتشار روزنامه خبر؛ دو نشریه متعلق به جریان محافظه کار که برخلاف نشریات اصلاح طلبی که پیش از این به محاق توقیف و تعطیلی کشانده شده اند، قاعدتا جزو طبقه خودی ها و نزدیک به ارکان قدرت محسوب می شوند). این مسئله بیش از پیش نشانگر وخامت اوضاع برای رسانه های منتقد محسوب می شود و بدان معناست که کوچکترین انتقادها هم بی پاسخ نخواهد ماند! این امر در نوع نگاه و شیوه عملکرد دولتیان در سطوح پایین تر هم مشاهده می شود به گونه ای که در سطح استان ها و شهرستان ها هم از میزان پاسخگویی مسئولان در برابر پرسش های فعالان رسانه ای به شدت کاسته شده است. به سبب نوع فعالیت شغلی ام این مسئله به وضوح برایم نمایان شده است، وقتی می بینم مدیران دستگاههای اجرایی بیشتر ترجیح می دهند در مقابل دوربین های تلویزیونی، متکلم وحده باشند و کمتر از گذشته در نشست های خبری و درجمع خبرنگاران رسانه های گروهی حضور می یابند و از پاسخگویی به پرسش های گزارشگران رسانه های مستقل و حتی نیمه دولتی طفره می روند. در این وضعیت ، خبرنگاران رسانه ها هم هرروز دست خالی تر از قبل از حوزه های خبری شان به محل کار باز می گردند و تازه آن وقت است که باید غرولندهای دبیران گروهی مثل من را بشنوند که چرا کم کار شده اند؟! اما آیا چنین برخوردهایی نتیجه ای جز بیکاری فعالان رسانه ای و نیز عدم اقبال مخاطبان به رسانه های داخلی را درپی دارد؟ این محدودیت ها تا کجا ادامه خواهد داشت؟

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

پایان تلخ بهتره یا تلخی بی پایان؟!


«درباره الی» بهانه آشتی دوباره من با سینما پس از 4 سال بود. درام تامل برانگیزی که در این وانفسای تولید و عرضه انبوه فیلم های به ظاهر کمدی و درواقع لودگی های بی پایان این سال ها، غنیمتی درخور است. «درباره الی» البته تنها حکایت عشق و شیدایی جوانانه نیست و علاوه بر روایت عشق های یکطرفه و دغدغه هایی از روزگار نسل پریشان کنونی، پیامدهای بی توجهی به یکی از بزرگترین آفت های جامعه ایرانی را به نمایش می گذارد: کتمان حقیقت و درنهایت، دروغگویی. آنچه که بنیان جامعه ایرانی را بیش از همیشه درمعرض خطر قرار داده است... .

دروغ، دروغ و باز هم دروغ. در این دوره و زمانه تقریبا همه دروغ می گویند. یک پدیده فراگیر که گویا از ملزومات زرنگی افراد به شمار می رود!

از صدر تا ذیل مملکت به هرطرف که نگاه میکنی، دروغ های کوچک و بزرگ به سویت سرازیر می شود که شاید تو را با خود همراه سازد، برای افزودن بر نان و نام ، یا فرونشاندن عطش خودخواهی ؛ دروغ هایی بنا به مصلحت های خودخواسته یا خودساخته که همه را در بر گرفته و مجال درست اندیشیدن را از انسان سلب می کند، پایه های اعتماد و اطمینان را هرروز سست تر از گذشته می کند و با خود یقینا بلایای پرشمار دیگری را به همراه خواهد داشت؛ مصائبی که نه شیرین، بلکه تلخ تلخ خواهد بود...



درهرحال فقط آرزو می کنم که دست کم اعضای آکادمی اسکار با الی ما مهربان تر باشند؛ ای کاش...!!

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

پاییز فصل چانه زنی است!

پاییز، اگر چه مثل گذشته ها رگبارهای آن چنانی را با خود به همراه ندارد، اما به هر حال هنوز هم فصل برگ ریزان است و هنرنمایی طبیعت؛ پاییز اما فصل بازگشایی مدارس و دانشگاه ها هم هست؛ شروعی دوباره برای مشتاقان علم و دانش. پاییز، همه این ها هست اما یک موعد دیگر را هم با خود دارد: برای برنامه ریزان کشور ما، پاییز فصل بودجه نویسی است؛ فصل برنامه ریزی برای جور کردن دخل و خرج یک سال مملکت. آن هایی که دستی در حساب و کتاب دارند، در این روزها تلاش می کنند به نوعی این دو را با هم جفت و جور کنند که دیگر به ارائه متمم های ریز و درشت برای جبران کسری بودجه نیازی نباشد. با تمام این اوصاف، به دلیل مشکلات ساختاری نظام بودجه ریزی در کشور، چه در تمام آن سال هایی که سازمان برنامه و بودجه و بعدترها، سازمان مدیریت و برنامه ریزی سکان کشتی اقتصاد کشور را در دست داشت و چه در این 2، 3 سالی که معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری تصمیم گیری درباره بودجه را در اختیار گرفته و نیمه های هر سال، کار نگارش بودجه سال آینده کشور آغاز می شده است، بازار چانه زنی مقام های مسئول نزد آنان که سر رشته این امور را در دست داشته اند، داغ داغ بوده است. درست یا غلط، شیوه بودجه ریزی در کشور ما در تمام سالیان گذشته چندان هم مصون از توصیه پذیری نبوده است و این، مسئله ای است که هنوز هم تداوم دارد و با وجود ادعای دولت های مختلف در خصوص ایجاد تحول در نظام برنامه ریزی و بودجه، هنوز در بر همان پاشنه سابق می چرخد.هم از این رو است که مسئولان هر استان و نمایندگان مردم هر شهرستان در این روزها و هفته ها سعی می کنند کمبودها و محرومیت های مناطق تحت مدیریت خود را بیش از گذشته در معرض دید پایتخت نشینان بگذارند تا بتوانند بودجه ای سازگار با شرایط و جبران کننده پاره ای از کاستی های موجود را برای این مناطق جذب کنند. در این میان شاید بتوان گفت، خراسان شمالی که به گواه بسیاری از کارشناسان مستقل و اذعان مسئولان اجرایی و نمایندگان مجلس، در بسیاری از شاخص های توسعه از میانگین کشوری عقب تر است، بیش از دیگر مناطق دور از مرکز به چنین رایزنی هایی نیازمند باشد و این موضوع به هیچ وجه ادعایی گزاف نیست، چون بر کسی پوشیده نیست که بین وضعیت جاری این استان و سطح توسعه مندی مطلوب، چه شکاف عظیمی وجود دارد.انبوه پروژه های عمرانی ناتمام، وضعیت اسفناک راه های فرعی و روستایی، کشاورزی سنتی کم بازده و صنایع معطل مانده همه و همه نیازمند توجه ویژه مسئولان وزارتی است. هنوز بیش از 800 پروژه ناتمام در استان وجود دارد، احداث بسیاری از زیر ساخت های ارتباطی روند بسیار کندی را طی می کند، سرنوشت احداث راه آهن و برخی از طرح های بزرگ دیگر در هاله ای از ابهام است، انتقال آب به شهرهای مختلف استان با کمبود اعتبار مواجه است و بسیاری از واحدهای صنعتی و پروژه های بزرگ اقتصادی با مشکل گشایش اعتبارات ارزی و ریالی رو به رو است. اجرایی شدن ده ها مصوبه بزرگ و کوچک به جا مانده از سفرهای هیئت دولت هم به میلیاردها ریال اعتبار نیاز دارد که باید در بودجه سالانه گنجانده شود.این همه در حالی است که لایحه بودجه سال آینده با سرنوشت لایحه برنامه پنجم توسعه و نیز هدفمند کردن یارانه ها گره خورده است و بیم آن می رود که در کارزار نفس گیر بین مجلس و دولت، برخی از این موارد کمرنگ تر از آن چه که باید، بدان ها نگریسته شود. پاییز را دریابیم ...

*روزنامه خراسان شمالی 88/8/26

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

یکسان سازی اندیشه ها؟

گویا قرار است چند هزار مربی و مدرس تربیت سیاسی به مدارس کشور اعزام شوند؛ بحث پالایش علوم انسانی در دانشگاه ها و مدارس و کنترل اساتید غرب زده هم که داغ داغ است؛ هم زمان معاون جدید مطبوعاتی وزیر ارشاد از وظیفه رسانه ها برای ایجاد وحدت فکری و عقیدتی در جامعه خبر می دهد و میزان بهره مندی رسانه ها از سوبسیدهای دولتی وهمچنین امنیت شغلی روزنامه نگاران را به میزان دوری و نزدیکی آنها با این بینش فکری پیوند می زند. ظاهرا قرار است همه یک جور بیندیشند و پروژه یکسان سازی حاکمیت تا یکسان سازی افکار و عقاید تداوم یابد. ولی آیا چنین امری ممکن است؟

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

به کجا چنین شتابان؟

در شرایطی که اوضاع اقتصادی مملکت در یکی از شکننده ترین دوران های خود قرار دارد و رکود تورمی ناشی از ناکارآمدی، ضعف مفرط و بی برنامگی در مدیریت اقتصادی کشور به همراه پیامدهای حاصل از تحریم های جهانی بیش از همیشه بر اقشار متوسط و ضعیف کشور فشار وارد می کند، محمود احمدی نژاد در میانه دعوای دولت و مجلس بر سر چگونگی اجرایی کردن لایحه موسوم به هدفمندکردن یارانه ها - لایحه ای که وی برای اجرا و در اختیارگرفتن صدها میلیارد تومان منابع مالی آن، اختیار تام و بدون دخالت یا نظارت همین مجلس ضعیف را خواستار است - ادعا کرده است که با اجرایی شدن این لایحه، ایران ظرف 5سال آینده جزو 10 اقتصاد برتر جهان قرار می گیرد!
این همه در حالیست که به گواه کارشناسان مستقل، صنعت، کشاورزی و تجارت کشور در سراشیبی سقوط قرار گرفته، سیستم بانکی در شرایط نیمه احتضار قرار دارد، بسیاری از بنگاه های اقتصادی کوچک و بزرگ درخطر ورشکستگی هستند، نرخ رشد بیکاری روندی فزاینده به خود گرفته و تولید ملی در آستانه تعطیلی کامل قرار دارد.... واقعا ما به کجا می رویم و مقصدمان کجا خواهد بود؟! آیا با شرایط موجود و بدون انجام اصلاحات عمیق کارشناسی شده و مورد اجماع نخبگان، هیچ چشم انداز روشنی از آینده برای نسل کنونی و نسل های آتی به چشم می خورد؟

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

زندگی فقط ریاضیات و شیمی نیست!

هیچ دقت کرده اید که نسل کنونی جوانان و نوجوانان ما در مقایسه با نسل های پیش از خود تا چه اندازه در حل مسائل بغرنج زندگی، ناتوان شده اند؟ در کنترل پرخاشگری، نحوه دوست یابی، درک موقعیت خود در اجتماع، در بحث هویت یابی فردی و جمعی، کنترل تنش های خانوادگی، همسریابی و ... . همه این ها هم نشانه ای نیست به جز این که نسل فعلی جامعه مهارت های ویژه اداره یک زندگی را به درستی نیاموخته است. نحوه برقراری ارتباط با دیگران، چگونگی برخورد با مشکلات و فرآیندهای منتج به تصمیم گیری و اجرای آن، شیوه کنترل هیجانات و تنش های روحی و روانی، دوست یابی، احترام و مدارا با دیگران، هویت یابی، مهارت های زندگی در اجتماع مدرن، کار گروهی مشترک، همه و همه از جمله مهم ترین مهارت های اجتماعی است که امروزه هر فردی برای زیستن در جامعه پیچیده کنونی به آن نیازمند است؛ حتی بسیار بیش از آن چه که پدران و مادران شان بدان محتاج بودند.

با این وجود، از آن رو که در اجتماعات نوین بشری ، خانواده ها هر روز نقش کمتری در راهبری و هدایت روحی و فکری فرزندان بر عهده می گیرند و در توافقی نانوشته، این نقش به مراکز آموزش عمومی به ویژه مدارس سپرده شده است، کارکرد این نهادهای آموزشی هر روز که می گذرد، با اهمیت تر می شود. با این حال، اگر چه بارها بر نقش مدارس به عنوان حلقه واسطه بین خانواده و اجتماع تأکید شده است اما مدارس ما هنوز هم ترجیح می دهند که همان نقش سنتی خود را ایفا کنند. در واقع، مدارس ما هنوز نتوانسته اند کارکرد امروزین خود را بیابند که آن، چیزی نیست جز آماده ساختن کودکان و نوجوانان برای ورود به دنیای مدرن، زندگی نو و تبدیل آن ها به افراد توانمندی که قادر به سازگاری با اجتماع متغیر امروز باشند. با تمام این اوصاف، در اغلب مدارس ایران هنوز در بر همان پاشنه ای می چرخد که در نخستین مدارس نوینی که دردوران قاجاریه ابتدا در تبریز و سپس تهران به راه افتاد!

هر چند که در سال های اخیر بحث آموزش مهارت های زندگی در مدارس هر از گاهی از سوی مسئولان و رسانه ها خبرساز می شود، اما این آموزش ها هنوز به صورت بسیار محدود به دانش آموزان ارائه می شود و درثانی، مسائل مطرح شده در این خصوص فقط به صورت تئوریک آموزش داده می شود، در حالی که در تجربه های موفق جهانی ایجاد فرصت های لازم برای دانش آموزان در کسب تجارب عملی در این آموزش ها به وضوح به چشم می خورد؛ تجربه هایی که به دنبال خود پایه ریزی برای برخوردار شدن از یک زندگی سالم و با نشاط را برای فراگیران در پی دارد.

در هر صورت، نباید از یاد برد که نسل آینده ساز این مرزوبوم، به جز فراگیری حساب انتگرال و جداول شیمی مندلیف، نیاز به کسب مهارت های زندگی در اجتماع پیچیده و به سرعت تغییر پذیر کنونی دارد، مهارت هایی که آنان را تبدیل به شهروندانی توانمند با روحیه ای با نشاط کند تا آمادگی پذیرفتن مسئولیت های سنگین را در جامعه به دست آورند.

هنوز جای خالی آموزش واقعی مهارت های زندگی و اجتماع در مدارس به شدت احساس می شود ....


*روزنامه خراسان شمالی - 88/6/24

بدون شرح!



۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

قدرت اراده مردم

از آخرین پستی که گذاشتم، مدتها می گذرد. حقیقت این است که این روزها اصلا دست و دلم به نوشتن نمی رود. نه در روزنامه و نه در وبلاگ. به ویژه در روزنامه که تکلیفش مشخص است و با این خط قرمزهایی که روز به روز دست و پای شاغلان این حرفه را سفت و سخت تر از قبل می بندد که مبادا دل نازک بعضی ها چرکین شود(!) دل و دماغی برای قلمی کردن حتی چند خطی باقی نگذاشته؛ اعلام رتبه درخشان مملکت در آزادی مطبوعات و رسانه ها که همین چند روز پیش از سوی نهادهای بین المللی ارائه شد- رتبه 172 در بین 174 کشورجهان - هم خود به تنهایی گویای آن چیزی است که بر روزنامه چی حماعت می گذرد. ولی خب به هرحال این عادت به نوشتن از سر امثال من بیرون نمی رود که نمی رود! حالا هی برادران و شاید هم خواهران محترم زور بزنند و انرژي مصرف کنند مگر به این راحتی افاقه می کند؟! نمونه اش همین موج وبلاگ های جدیدی که با وجود تمام تهدیدها و تحدیدهای موجود، هر روز از گوشه و کنار جوانه می زند. مگر در برابر قدرت اراده مردم و همبستگی آنان چقدر می توان سرسختی نشان داد؟ تاریخ نشان داده که باورهای مردمان اجتماعات بشری با وجود تمام محدودیت ها و قدرت نمایی حاکمانشان، دیر یا زود خود را بر آنها تحمیل می کند؛ سدها را می شکند و موانع را از پیش روی خود برمی دارد و برای سیر تکامل تاریخی اش روزنه ای می گشاید که رفته رفته به شاهراهی تبدیل می شود.
همین چند روز پیش بود که جمله درخشانی از گاندی، رهبر آزادیخواه جنبش استقلال طلبانه هندوستان و از مروجان ایده مبارزه مدنی و بدون خشونت را دیدم که در جایی خطاب به مبارزان و پیروانش گفته بود:" ابتدا شما را نادیده می گیرند،بعد به شما می خندند،بعد با شما مبارزه می کنند، بعد شما پیروز می شوید"!
زیاده عرضی نیست؛ همین!