۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

Once upon a time

با وجود اینکه با یکی از دوستان برای رفتن به تنها سینمای بجنورد که این روزها فیلم های جشنواره مثلا بین المللی مقاومت و دفاع مقدس را اکران می کند، قرار گذاشتم، ولی در نهایت از خیر آن گذشتم. آخرین باری که پایم را در سینما گذاشتم، 2 سال پیش بود که خود همان رویداد تاریخی(!!) هم بعد از قهر4 ساله ای رخ داد! تلویزیون را هم که مدتهاست دورش را قلم کشیده ام و اصولا دیدن برفک را به تماشای برنامه های صداوسیمای میلی ترجیح میدهم. تا پارسال هم فکر میکردم که دست کم فوتبال و تماشای آن می تواند هرازگاهی درنقش یک عنصر مهیج که سطح آدرنالین خونم را بالا ببرد و fun زندگیم باشد(!)، ایفای نقش کند؛ اما وقتی که در طول یکماه برگزاری مسابقات جام جهانی تمام  سهم من از جریان پخش این بازی ها فقط نیمه ای از یک بازی اسپانیا و نصف نیمه ای از یکی از مسابقه های تیم -اگر اشتباه نکنم- پرتغال بود، فهمیدم که دیگر حتی از دست نوستالژی خاطرات همراه با اشک ها و لبخندهایی که سابق بر این، پس از هر مسابقه تیم ملی فوتبال تا مدتها ذهنم را درگیر خود میکرد، کاری ساخته نیست... البته واضح است که این چنین حالتی کم کم به یک اپیدمی در جامعه تبدیل می شود؛ به نظر می رسد این روزها خندیدن یا حتی خوش بودن ظاهری با تفریح های سطحی هم خیلی خیلی سخت شده؛ با این حال من نمیدانم این شور و نشاط وصف ناپذیری که مدام از آن صحبت می کنند، کجاست؟ اصلا این شادی وافری که ادعا می شود در کشور با فوران آن روبرو هستیم، چگونه است و مشخصاتش چیست؟ چرا شاخص های ارزیابی مسئولان با شاقول جوانان مملکت از زمین تا آسمان تفاوت دارد؟ آیا تاثیر نامطلوب پدیده های تلخ سیاسی و اجتماعی چند سال اخیر بر نوع بینش، نگاه و درنهایت زندگی میلیون ها جوان ایرانی از نظر آن "از ما بهتران" اهمیتی دارد؟ هیچ دقت کرده اید/ کرده اند که در سالهای اخیر شمار کسانی که سودای مهاجرت  از کشور را در سر دارند، هرروز بیشتر و بیشتر می شود؟

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

هفته ای که گذشت...

 اول: گویا سرانجام قرار است صدای بلند اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها به گوش برسد؛ هرچند که همه امیدوارند  صدای بلند اجرای این طرح پرفرازونشیب، ضجه و ناله این مردم نجیب را بلند نکند! اگرچه طرح موسوم به هدفمندکردن یارانه ها در آغاز در قالب چند برگ پاورپوینت به جمعی از اقتصاددانان معرفی شد - و خود همین مسئله ابراز نگرانی کارشناسان از عدم کفایت مطالعات این طرح را به دنبال داشت  - اما به هرحال در ابتدا با وعده های شیرین دولتی ها همراه بود؛ مثلا اینکه به حساب بانکی هر نفر ماهانه چیزی حدود 70 هزار تومان وجه نقد واریز می شود ، همه تحت پوشش بیمه سراسری قرار می گیرند، حمل و نقل عمومی به عالی ترین درجه خود می رسد و مواردی از این دست، ولی به تدریج این وعده ها هرروز بیشتر از قبل رنگ باخت  تا جایی که امروز از گوشه و کنار، وضعیت پیش بینی شده بعد از تغییر قیمت سوخت، انرژی و کالاهای اساسی سوبسیددار به رسانه ها درز می کند و از سوی دیگر برای بسیاری از خانواده ها مشخص شده که از این کلاه شعبده چیز دندان گیری نصیبشان نخواهد شد و در نتیجه واهمه ها بیشتر و بیشتر می شود. در این شرایط بسیاری از فعالان بخش صنعت ریسک سرمایه گذاری جدیدی را نمی پذیرند، بسیاری از بازرگانان در خرید و فروش  محتاطانه تراز قبل برخورد می کنند و حتی بسیاری از جوانان دم بخت، ازدواج خود را به تاخیر می اندازند تا از سرنوشت دخل و خرج پس از آزادسازی قیمت ها اطلاع دقیق حاصل کنند! تعجب برانگیز تر از همه اینکه هیچ یک از دولتمردان سناریوهای قطعی یا همان خواب هایی را که برای ملت بینوا دیده اند، بر زبان نمی آورند و گویا تمام قصه درجیب رئیس دولت جامانده تا از سفر فرنگ بازگردد و ملت را از تردید برهاند! حتی مراکز حساس تصمیم گیر کشور از جمله مجلس هم در جریان جزئیات و روند اجرای این قانون قرار نگرفته اند. البته حکومتی ها از همین حالا  سعی می کنند ملت را برای طی یک دوران سخت اقتصادی ریاضت گونه آماده کنند-گویا از یاد برده اند که ایرانیان سالهاست ریاضت را به تمام معنا زندگی می کنند- و در عین حال پیش بینی های لازم را در مورد شکست احتمالی این طرح داشته اند!

دوم: سخنان چند روز پیش رئیس دولت مبنی بر اینکه مجلس دیگر در راس امور نیست و این جمله امام خمینی مربوط به گذشته است ، بعضی از نمایندگان مجلس را حسابی عصبانی کرده اما گویا این افراد مسامحه بیش از حد خود با کابینه و کوتاه آمدن های مکرر در برابرقانون گریزی دولت را از یاد برده اند؛ دقیقا همان موردی که باعث شده است مجلس کنونی، در عمل در راس امور نباشد چون نه تنها از اختیارات خود در موضوع نظارت بر کلیه شئون مملکت به ویژه دولت  استفاده نکرده است بلکه بسیاری از مصوبات آن توسط دولت آشکارا نادیده گرفته می شود و از آنها ندای اعتراضی بر نمی خیزد.

سوم: این هم طنز تلخ روزگار است که در روزی که در تقویم رسمی مملکت به نام روز گفتگوی تمدن ها نامگذاری شده است، این عنوان را از صفحات تقویم ایرانیان حذف کنند! و گفتگوی تمدن ها همان موضوعی است که اگر طی این سالها به آن بها می دادند، شاید دیگر خصومت هایی از نوع قرآن سوزی و نزاع بین طرفداران ادیان و مکاتب مختلف را شاهد نمی بودیم.

چهارم: در ابتدا نام بردن از هرگونه جنبش اعتراضی رنگی و سران فتنه گر آن در رسانه ها ممنوع شد؛ بعد تشریح پیامدهای منفی کاغذپاره های مربوط به تحریم های گسترده شورای امنیت، ایالات متحده و اتحادیه اروپا جزو خطوط قرمز قرار گرفت؛ و حالا پس از ادعاهای مکرر آزادی رسانه های ایران در برابر دوربین رسانه های غربی، با صدور مصوبه ای  انتشار هرگونه سخنان و مطالب انتقادی به نقل از هر فرد حقیقی یا حقوقی که از آن شائبه اختلاف قوا به ذهن متبادر شود، ممنوع اعلام می شود!

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

نقاب

بسیاری از ما در طول زندگی عادت کرده ایم شخصیت های متفاوتی برای خودمان ایجاد کنیم و در شرایط متفاوت و به فراخور موقعیت، چهره های مختلفی از خودمان را بروز دهیم؛ حالا اینکه این مسئله به دلیل جبر زمانه بوده یا شرایط محیطی و فشار اجتماع -حکومت- خیلی تفاوتی نمی کند. مهم این است که این خصیصه برای ایرانی جماعت دیگر پدیده مذمومی نیست! اینکه دورو باشی و چندچهره، بیشتر نوعی زرنگی محسوب می شود تا یک خصوصیت منفی؛  و بیشتر از اینکه شخص متصف به این خصلت در جمع اطرافیان احساس خجلت کند، یک حس پیروزمندانه در زندگی به او دست می دهد. علاوه بر این، اجبار به پنهان کردن عقاید و باورهای قلبی در پس انبوهی از رفتارهای گاه حتی متناقض که البته با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی ممکن است کم رنگ یا پررنگ شود، به شکل اکتسابی به افراد منتقل شده و به قول روانشناسان به تدریج در آنها به ارزشی درونی شده تبدیل می شود. 
ای کاش زمانی می رسید که هرکسی بدون هراس از پیامدهای ناخواسته، "جای خودش نفس می کشید"، چهره واقعی خودش را به همگان نشان می داد و خوبی و بدی که این روزها همچون کلافی درهم پیچیده انسان را سردرگم می کند، به راحتی قابل تشخیص بود...
با این شرایط، بعضی تصمیم گیری ها هم خیلی سخت شده و این همرنگ محیط شدن افراد، مرزهای  تمایز و شناخت را هرروز کمرنگ و کمرنگ تر می کند.

پ.ن1:  این ترانه را شنیده اید: ای بازیگر گریه نکن ما همه مون مثل همیم؛ صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم...

پ.ن2: این روزها دنیای مجازی هم پر شده از کسانی که به هر دلیل ترجیح می دهند بدون نمایاندن اسم و رسم واقعی خودشان مطلب بنویسند یا در سایت های مختلف با نام دیگران نظر بگذارند که پدیده قابل تاملی است و البته گاهی دردسرساز برای همان دیگران!

پ.ن نامربوط: معجزه هزاره سوم، کوروش زمان شد

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

شوخی با تاریخ

شاید مهم ترین وجه غالب مفاد منشور حقوق بشر کوروش را بتوان در دو مورد خلاصه کرد: اول مدارا با دگر اندیشان سیاسی و دوم رواداری با دگرباشان مذهبی وعقیدتی ؛ با این حال، موارد مندرج در این استوانه باستانی و نمایش تبلیغاتی که در روزهای اخیر در این باره به روی پرده رفت، با شرایط حاکم بر کشور کمتر سنخیتی دارد و نمی توان با هیچ چسب و سریشی آنها را با یکدیگر جفت و جور کرد. هرچند که با اجرای این شوی تبلیغاتی پرآب و رنگ و آن منظره غیر قابل تصور انداختن چفیه عربی برگردن شاه شاهان پارسی، تمام آن مباحثی که پیرامون مکتب ایرانی به راه انداختند و تا مدت ها به مسئله اصلی مملکت تبدیل شده بود، به طور کامل رنگ باخت و اندک زودباورانی که چنان سخنانی را مایه امیدواری وطن پرستان و دلیلی منطقی بر کمرنگ شدن تعصبات خشن ملی ستیزانه برخی حاکمان می دانستند و از آن استقبال می کردند، به بن مایه این جنگ های زرگری پی بردند! 


پ.ن: فروتنی  دولتمردان ما را ببینید: من به دارایی های ملت ایران اضافه شده ام !

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

وب نگار در جمع فیس بوکی ها!

صفحه شخصی من در فیس بوک


پ.ن : با وجود اینکه شمار نیروهای ارزشی در جامعه مجازی فیس بوک هرروز بیشتر می شه ولی این پایگاه دوستیابی و اشتراک اطلاعات هنوز از نظر بعضی ها حکم میوه ممنوعه رو داره به همین دلیل راهیابی به صفحاتش تنها با لطایف الحیل میسره. متوجه هستین که؟!

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

بزرگی...

چندوقت پیش یه فیلم کمدی غیروطنی دیدم؛ تو یکی از صحنه های فیلم یکی از شخصیت ها خطاب به دیگری از قول معلمشون گفت: بعضی آدما بزرگ به دنیا میان، بعضی ها تو زندگی شون به بزرگی میرسن، بعضی ها هم به تدریج بزرگی از وجودشون میریزه ...